آيتالله شبيري زنجاني ميگويد: من احتمال ميدهم کساني که اکبر گودرزي را حمايت و تشويق مي کردند، به خارجيها وصل بودند؛ شبيه عوامل خارجي که از عليمحمد باب حمايت کردند.
خبرگزاري فارس ـ گروه تاريخ: گروهک فرقان به رهبري اکبر گودرزي در ارديبهشت سال 1356 تأسيس شد. اين گروهک در نخستين عمليات مسلحانه خود در سوم ارديبهشت، سپهبد قرني را به شهادت رساند و 9 روز بعد، آيتالله مطهري را از انقلاب گرفت. از ديگر اقدامات اين گروه، به شهادت رساندن حجتالاسلام محمد مفتح و حاج مهدي عراقي و ترور ناموفق حضرت آيتالله سيدعلي اي و آيتالله اکبر هاشمي رفسنجاني است. اکبر گودرزي در روز دي 1358 خورشيدي دستگير و روز 3 خرداد 1359 اعدام شد.
اکبر گودرزي در تهران به مدرسه چهلستون بازار تهران رفت، با آيتالله سيدجعفر شبيري آشنا شد و با وي ارتباط صميمي پيدا کرد. اين ارتباط موجب شناخت دست اول از اکبر گودرزي و دلايل انحراف او شده است. به همين دليل با آيتالله سيدجعفر شبيري به گفتوگو نشستيم که حاصل اين مصاحبه تقديم حضور ميشود:
فارس: شما با اکبر گودرزي در مدرسه کتابخانه چهل ستون آشنا شديد. نحوه آشناييتان چگونه بود؟
اکبر گودرزي در مدرسه چهلستون تحصيل ميکرد. من مسئول کتابخانه آن مدرسه بودم. گودرزي از طلبههايي بود که معمولا زياد به کتابخانه ميآمد و متاسفانه مطالعه روشمند نداشت. به صورت آزاد و پراکنده و بدون استاد مطالعه ميکرد. چون استاد نديده بود به پختگي نرسيد و مباحثاتي مطرح ميکرد که پايه علمي نداشت. به نظرم تصورات گوناگون در زمان مطالعه به ذهن انسان خطور ميکند و گمان ميکند عالم شده است. در حالي که اين تصورات بايد در گفتوگو با اساتيد و اهلم علم به آگاهي درست برسد.
اکبر گودرزي در لباس روحانيت قبل از انقلاب اسلامي
خاطرم هست طرحي نوشتم و خيال کردم طرح بزرگ و جالبي است. با خوشحالي طرحم را با آيتالله مکارم شيرازي در ميان گذاشتم و ايشان با تجربهاي که داشتند، فرمودند: شما در اين طرح قصد مبارزه با روش ناصوابي را داشتيد، اما نه تنها به هدف دست نمييابيد؛ بلکه نقض غرض نيز است.
يکي از دوستان اکبر گودرزي جزوهاي از دکتر شريعتي آورد که من مطالعه کنم. من صفحه اول آن را که خواندم، ديدم انتقاد از روحانيت است و اينکه حوزههاي علميه ما تحت تاثير علوم و معارف يونان قرار گرفته! چون در آنجا منطق ارسطويي که پنبهاش زده شده است، تدريس ميشود.
در منطق ارسطويي گفته شده که اجتماع نقيضين محال است، ارتفاع نقيضين هم محال است، در حالي که علماي ما ميگويند انسان از جنبهاي يک لجن بدبوست و از جنبهاي روح خدا در او دميده شده. اينکه نقيضين است، چطور اين دو با هم جمع شدهاند؟ و. من وقتي به اين مقاله نگاهي انداختم، گفتم مطلب اشتباهي است.
تصور ميکردم گودرزي به غلط بودن مطلب پي برده و دارد آن را به من هم نشان ميدهد، ولي ديدم دارد از جنبه اثباتش با من حرف ميزند. گفتم: «آقاي گودرزي! يعني از زمان ارسطو تا به حال هيچ يک از علما نفهميدهاند که اين مسئلهاي که ايشان به عنوان اجتماع نقيضين مطرح ميکند، درست نيست؟ زمينههاي تعالي و انحطاط در انسان که به معناي نقيضين نيست. هر انساني ميتواند از جهتي خوب و از جهتي بد باشد و اين هم به اين معنا نيست که دو صفت متضاد را در درونش با هم جمع کرده است. انسان يک نقطه تعالي و کمال دارد و يک نقطه سقوط و انحطاط و اينها به معناي جمع نقيضين نيست.»
وقتي من اين مطلب را از گودرزي شنيدم، متوجه شدم که او در حوزه، حتي منطق را هم درست نخوانده است. فکر نميکنم تا زماني که در مدرسه چهلستون بود، لمعتين را هم خوانده يا تمام کرده بود. از اين حرفش مشخص شد که حتي حاشيه ملاعبدالله را هم درست نخوانده يا نفهميده است. اگر خوانده بود، مسئله سادهاي مثل اجتماع نقيضين را درست ميفهميد.
گودرزي يک روحيه انزواطلبي و دوري از جمع داشت و همين موجب ميشد که برداشتهاي خود را کمتر با علما و فضلا و افراد ديگر مطرح کند و متوجه اشتباهات خود شود. شايد همين يک موردي را هم که با من مطرح کرد، در رفتار او جزو استثنائات و به اين دليل بود که به من خيلي علاقه و اعتقاد داشت. گوشهگيري او موجب شده بود که به برداشتهايي خو کند و از پوسته آنها بيرون نيايد و ادامه اين روند برسد به همان جاهايي که همه ميدانند.
فارس: او در دورهاي که در حوزه علميه به سر ميبرد تفسير قرآن نوشت. شما تفسير قرآن گودرزي را مطالعه کرديد؟
يکي از دوستان اکبر گودرزي جزوهاي به نام توحيد به من داد تا مطالعه کنم. من فقط توانستم سه صفحه از جزوه را بخوانم. دوستش پرسيد کتاب چطور بود؟ گفتم: «چرت و پرت بود!» او هم گفت: «خوب بود اشکالات را مينوشتيد». گفتم: «از نوشتههاي او پيداست آدم مغروري است. نقد مکتوب من و استادم را قبول نميکند و حتي نقد آقاي مطهري را هم نميپذيرد». ولي دوستش گفت: «از تو قبول ميکند.» من هم پاسخ دادم اگر او را ببينم صحبت ميکنم.
او قصد داشت قبل از انقلاب مبارزه مسلحانه را شروع کند. منتها مبارزات را در نظام جمهوري اسلامي پياده کرد. من نيز او را نديدم که با او صحبت کنم. او آدمي بود که اطلاعات عميقي نداشت. اطلاعات حوزوياش ناقص بود. برخي افراد که حتي شايد به سرويسهاي خارجي وصل بودند از او تعريف و تمجيد ميکردند. يکي از هم حجرهايهايش ميگفت: فردي که دائما با خارج در تماس بود، با گودرزي خيلي گرم گرفته بود. گودرزي هر حرفي که ميزد، آن فرد از او تمجيد ميکرد و ميگفت: «افکارت بسيار جديدند و تو بايد اينها را تبليغ کني». همين فرد برايش جلسه تشکيل ميداد و در تجريش عدهاي از جوانهاي صادق و علاقهمند به دين را دور گودرزي جمع کرده بود. من احتمال ميدهم کساني که از او حمايت و تشويقش کردند، شبيه به عوامل خارجياي بودند که از سيدعليمحمد باب حمايت کردند. در آن مورد هم عدهاي از عوامل وابسته، براي مذهبسازي و مذهبتراشي در مقابل مذهب حق، دور عليمحمد باب را گرفتند. اصولا در همه جريانات مذهبتراشيها و فرقهسازيهاي ايران دستي از عوامل خارجي هست. حتيهادي غفاري نقل ميکرد تا آخرين لحظه زندگي و قبل از اعدام نيز نپذيرفت توبه کند و ميگفت: اعدام شوم شهيد شده و به بهشت ميروم!
اکبر گودرزي رهبر گروه فرقان ساعتي پس از دستگيري/ عکس از حميدنقاشيان
گودرزي پي نبرد پايههاي علمي سستي دارد. مقداري تحت تاثير شريعتي بود، اما دکتر شريعتي هميشه در حال پيشرفت بود.کتاب« فاطمه، فاطمه است» شريعتي بسيار متفاوت از کتاب «اسلامشناسي» اوست. در جلسهاي مستمعي به شريعتي ميگويد: «من از کتاب اسلامشناسي 10-12 اشکال گرفتم» شريعتي پاسخ ميدهد: من خودم بيش از 200 اشکال به آن دارم! بعد هم به آقاي حکيمي وکالت داد تا اشتباهات کتاب را اصلاح کند.
تفسير گودرزي از قرآن، بدون پايه علمي بود. مفسران اينگونه که او تفسير ميکردند دست به تفسير نميزدند. او نيز به اين باور رسيده بود مبتکر شده است. چيزهايي ميگفت که برخي افراد ساده که اطلاعات ديني نداشتند، تحت تاثير او قرار گرفتند.
اعضاي گروهک فرقان بعد از آنکه شناسايي شدند در زندان توبه کردند و حتي عدهاي از آنان به جبهه رفته و به شهادت هم رسيدند. شهيد اسدالله لاجوردي بين اعضاي گروهک فرقان با منافقين تفاوت قائل ميشد و ميگفت: «توبه فرقانيها بر خلاف منافقين، صادقانه است». خواهرزاده شهيد لاجوردي منافق بود و دستگير شد. آيتالله موسوي اردبيلي در زمان رياست بر قوه قضاييه براي بازديد به زندان رفته و در آن زمان زاده لاجوردي ديدار کرد و به او گفت: «پسرم! تو قول داده بودي در اين واديها نباشي چرا دوباره اين کارها را کردي» او پاسخ داد اشتباه کرده است.
آقاي اردبيلي رو به لاجوردي کرد و گفت: «زادهات صحبت کن. اگر از سازمان برگشت آزادش کن». لاجوردي گفت: «دروغ ميگويد». بعد از آنکه لاجوردي را از دادستاني برداشتند، خواهرزادهاش آزاد شد. بعد از آزادي نزد من آمد، درخواست کمک مالي کرد. من البته پولي نداشتم تا به او بدهم بعدا فهميدم مخفيانه به عراق رفته است.
آقاي لاجوردي، بسياري از اعضاي گروه فرقان را آزاد کرد. هفتگي با اعضاي فرقان جلسه داشت و حتي در زندان در بند فرقانياني که توبه کرده بودند، ميخوابيد. بدون اينکه به او آسيبي از جانب زندانيها برسد. واقعا عوض شدند.
فارس: يکي از مولفههاي اساسي عنصر ضد فکري اکبر گودرزي، ضديت با روحانيت است. در اين زمينه توضيح دهيد؟
کساني که او را ميشناختند، ميگفتند که چپ ميزند و درسخوان نيست؛ به همين دليل از مدرسه چهلستون اخراج شد و رفت مدرسه شيخ عبدالحسين و مرحوم آيتالله خسروشاهي او را از آنجا بيرون کرد. گودرزي بعد از طرد از حوزه علميه، سراغ افرادي رفت که اسلام و به ويژه قرآن را با تفاسير غيراسلامي به جوانان ارائه ميدادند و همين مسئله بر انحراف او افزود.
اکبر گودرزي رهبر گروه فرقان در دادگاه انقلاب اسلامي
فارس: علت روحانيتستيز شدن او همين طرد شدنش بود؟
شايد مقداري از روحانيت ستيزياش به خاطر همين طرد شدنهايش بود. البته گودرزي مقداري تحت تاثير نقدهاي شريعتي به روحانيت قرار گرفت، اما شريعتي روحانيتستيز نبود. او تحت تاثير حبيبالله آشوري نويسنده کتاب توحيد نيز قرار گرفت که به زهد و تقوا تظاهر ميکرد؛ در حالي که اينگونه نبود. او نزد حضرت آقا درس ميخواند. رهبر انقلاب ميگفت او به زهد تظاهر ميکند؛ در حالي که فرشهاي خانهاش به همه زندگي ما ميارزد.
فارس: ماجراي تهديد شما از جانب گروهک فرقان چه بود؛ در حالي که قبل از اقدامات فرقان، اکبر گودرزي به شما ارادتي داشت؟
روزي که خبر شهادت آقاي مطهري را شنيدم، بسيار متاثر شدم. شب در مسجدمان سخنراني کردم و رهبر گروه فرقان را معرفي کردم و سوابق او را براي مردم توضيح دادم. بعد از مردم خواستم هر کس از اين شخص خبري دارد، بيايد و اطلاع بدهد، وگرنه ميشود حکايت آن فردي که پيغمبر (ص) طردش کرد، ولي خليفه سوم به او پناه داد! من خودم با وجود اينکه با اين فرد آشنا هستم و مدتي هم با او رفيق بودم، اما هر جا او را پيدا کنم، معرفياش خواهم کرد.
يکي از نفوذيهاي فرقان در مسجد حضور داشت و از سخنان من به شدت ناراحت شد و از قرار رفته بود به مرکزيت فرقان خبر داد و چون نشاني گودرزي را به جزييات گفتم، احساس خطر کرده بودند.
من هفتهاي يک بار بعد از اقامه نماز به مدرسه عالي شهيد مطهري ميرفتم. علاقهمند بودم حتما شرکت کنم، اما آن شب هرچه استخاره کردم، بد آمد و به منزل برگشتم.
ظاهراً گروهک فرقان مطلع بودند که من مقيد هستم در جلسه هفتگي شرکت کنم، عوامل خودشان را فرستاده بودند تا مرا ترور کنند. فرض گذاشتند که من ترور شدم به همين دليل خبر ترور مرا در مساجد و محافل پخش کردند! من به خانه آمدم و ديدم اهل منزل ميگويند که از مسجد چند بار با خانه تماس گرفتند و با تو کار دارند. به محض نشستن در منزل، يکي از دوستان تماس گرفت و پرسيد: «حالتان چطور است؟» گفتم: «خوبم.» همين که گوشي را گذاشتم، از مسجد تماس گرفتند و گفتند «آقاي شبيري چه شده؟» گفتم: «هيچي» گفتند: «از مسجد ميثم زنگ زده و گفتهاند که شما ترور شدهايد!» گفتم: «بلافاصله به آنجا زنگ بزنيد و خبر را تکذيب کنيد.» گوشي را گذاشتم و يک نفر ديگر از مهديه زنگ زد و گفت: «در اينجا اعلام کردهاند که شما ترور شدهايد.» گفتم: «سريع خبر را تکذيب کنيد.» چون اينها با پخش کردن اين نوع اخبار، فضا را ملتهب و مردم را مضطرب ميکردند.
انتهاي پيام
روايت سقوط تدريجي طلبه اخراجي/ مثل عليمحمد باب به خارجيها وصل بو
درس تاريخ به ايرانيها در جنگ جهاني دوم؛ «امنيت نباشد، نان نيست»!
از قضا آقاي رئيس جمهور واژه را درست ادا کرده است اخيرا کليپي از
شفابخش مثل «آنغوزه»/ بازار چند هزار ميلياردي «طلاي کوير» در دست
شفابخش مثل «آنغوزه»/ بازار چند هزار ميلياردي «طلاي کوير» در دست
*درسي براي همه*?????? ???? *کساني که از تاريخ عبرت نگيرند مجبور
اين عکس ها با جان عکاسانشان بازي کردند! + عکس در دنياي امروز از
گودرزي ,هم ,اکبر ,فرقان ,همين ,شريعتي ,اکبر گودرزي ,گودرزي در ,بعد از ,او را ,حالي که ,اعضاي گروهک فرقان ,اکبر گودرزي جزوهاي ,احتمال ميدهم کساني
درباره این سایت